مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
شاعر : محمدجواد شیرازی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مثنوی
سـیــزده ســالـۀ امــامِ کــریــم شــده آمــاده بــلای عــظــیــم
رفت و افتاد روی پای حسین بوسه میزد به دستهای حسین
سوخـتـند از غم و کباب شدند هر دو از گریه خیسِ آب شدند
گـریه در حالت عـطش کردند آن قدر گریه تا که غش کردند
گـریـههـای عـمـو مـکـرر شد تـــشــنــۀ دیــدنِ بـــرادر شــد
زیر لب روضۀ حسن را خواند قاسمش را به سینهاش چسباند
جلوی خیمه، جان تازه گرفت آخـرش از عـمو اجازه گرفت
اذن میـدان گرفت و عازم شد نـوبـت نـعـرههـای قـاسـم شـد
حـال باید خودی نـشان میداد دشت، را یک تنه تکان میداد
وقـت برچـیـدنِ هُـبَل شده بود فأنا بن الحسن؛ جـمل شده بود
هـمـه گـفــتـنـد آمــده حــیــدر پـســر پـــورِ ارشــدِ حـــیــدر
هـرکه افـتاد سـوی او گـذرش ازرق و هر چـهـار تا پسرش
هـمـه بر روی خـاک افـتـادند غرقِ در خون، هلاک افـتادند
نعره میزد، علی مع الحق را کـنـد از ریـشه نـسل ازرق را
وقت رزمـش قـمـر، بلـند شده مـادرش نـجـمـه سربـلـند شده
فـخـر دارد به خود تـمام حرم که شـده نـذر اهـل بـیـت کـرم
طالب مرگ، بین لشگر کیست؟! دید دشمن، حریف قاسم نیست
حیله شد چاره، دورهاش کردند همه یک باره، دورهاش کردند
ابرویش بین جنگ، زخمی شد سرش از تیغ کین، زخمی شد
ضربِ شـمـشـیر نانجـیـبی، آه بر سرش خورد و گفت: یاعماه
از روی اسب، دور از حضرت بر زمین خورد با سر و صورت
تا صدا زد، سواری از خـیمه مـثـل بازِ شـکـاری از خـیـمه
آمد و اشک، از دو دیده فشاند قـاتلش را به قعـر دوزخ راند
رفـت بـالا صــدای فــریـادش آمــدنــد اشـقــیــا بـه امــدادش
بسکه مرکب به رفت و آمد بود شـد هـوا نـاگـهـان غـبـار آلود
بود دشـت از غـبـار مـالامـال وسط دشت، نجمه رفت از حال
عمّه اش در حـرم زمـین افـتاد بر روی خاک، با جـبـین افتاد
چه گذشت آن وسط؟! نمیدانم روضه را بـازتـر نـمیخـوانم
داشت قاسم به خاک میغلطید شـانـههـای حـسـین میلـرزیـد
در دهان تا زبان، تکان میخورد دندههایش تکان تکان میخورد
آه... آخـر بـه دوش مـولایـش بر زمـیـن میکـشـیـد پاهـایش
غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود سرّ احـلی مِن العـسل این بود
|